دیدمت ، آهسته بوسیدمت
خواندمت ، بر ره گل افشاندمت
آمدی بر بام جان پر زدی
همچو نور، یار بر دیده بنشاندمت
ای که مرا تیره شب از موی تو
روز مرا روشنی از روی تو
بر سر آنم که شوم یک سحر
خاک نسیمی که دهد بوی تو
خاک نسیمی که دهد بوی تو
میروی ، چون بوی گل از برم
رفتنت، کی میشود باورم
بودهای ، چون تاج گل بر سرم
تا ابد یار ، یاد تو را میبرم
تا ابد، یاد تو را میبرم
تا ابد، نام تو را میبرم